شب است و دامن سن طرفه منظری دارد


نسیم نرم و هوای معطری دارد

فضای باغ شد از عطر زیزفون سرشار


درین بهشت خوش آن کس که دلبری دارد

ز گیسوان شب امشب بنفشه می بارد


بر آنکه روی به گیسوی دختری دارد

مه از کنار افق سر کشید و بوسه فشاند


بر آنکه لب به لب ماه منظری دارد

شراب و دلبر و دامان باغ و نکهت گل


مگر بهشت جز این چیز دیگری دارد

خجسته گوهر بختی که در سیاهی شب


صباح روشنی از وصل اختری دارد

سرم به دوش تو سنگینی ار نکرده بیا


که هرکه را نگرم با کسی سری دارد